شروع سه ماهه دوم بارداری
پسر گلم یک سوم از بارداری هم گذشت و خداروشکر روز به روز داری رشد میکنی و دل مامانی هم بزرگ میشه حالا جدیدا همش سر معدم میسوزه و ترش میکنم و زیر دلم همش بخاطر بزرگ شدن و کش اومدن درد میگیره، کمر دردم پیدا کردم و انگاری یه استخون توی کمرم به سمت نشیمنگاه فرو میره اما همشو به عشق خودت تحمل میکنم و یادم میره، دوس دارم زودتر بیای تو بغلم و ببینم چه شکلی هستی، کلی باهات تو دلم حرف میزنم و هرجا میریم برات توضیح میدم که بدونی الان داریم کجا میریم
این روزها بابا هیئت داره و هرشب من و تو تنهاییم و کلی باهات حرف میزنم آخه تو همدمم شدی، باهم میخوابیم باهم پامیشیم باهم غذا میخوریم و خلاصه همه کارامون باهمه، وقتی از دلم بیای بیرون دلم برات تنگ میشه، آخه الان فقط برای خوده خودمی اما بعدا که بیای بیرون دیگه با خیلیا در ارتباطی و میدونم دلم بعدا برای همین روزا تنگ میشه...
برای 28 صفر و شهادت امام رضا قراره بریم مشهد و داش مشتی ات کنیم پسرم...
بعد از سفر هم باید برم آزمایش بدم برای مرحله دوم غربالگری، ایشالا که هیچ مشکلی نباشه...
پارسا جونم خعلی میخوامت........