خاطرات بارداری مامان پارساجون

مهمونی ویارونه و پایان سه ماهه اول

1392/11/1 11:15
نویسنده : سمان
6,819 بازدید
اشتراک گذاری

14 آذر رسیدو روز مهمونی ویارونه بود و امشب سه ماهه اول بارداری تموم میشه، یک سوم بارداری گذشت پسرم...ماچ

روزای سختی بود ، هر روز صبح دل آشوبه و حالت تهوع داشتم و بوی غذاها اذیتم میکرد ، باید صبح به صبح بیسکوئیت ترد میخوردم تا حالم یکم بهتر شه، یه روز که بدجوری سرفه میکردم و از شدت حالت تهوع گلاب به روت بالا آوردم داشتم می مردم اما به عشق خودت تحمل کردم ، بابایی خواب بود و با شدت اوغ زدنم ترسید و بدو بدو اومد تو دستشویی تا ببینه چی شده! تعجب

خلاصه هرچی بود گذشت ، همه سختی ها فدای یه تار موت که یه دونشو به دنیا نمیدم ...ماچ

امروز روز مهمونی ویارونه بودو من تا ظهر خوب استراحت کردمو بابایی هم سرکار بود بعدش خونه رو جمع و جور کردم و نهار درست کردم ساعت 2.30 باباجون اومد نهار خوردیم و ظرفارو شستیم و ساعت 4 آماده شدیم که بریم خونه مامانینا ، با کلی شوق و ذوق رفتیم که شب میخواستیم مهمونارو سورپرایز کنیم جواب سونوگرافی رو هم باخودمو بردم بارونم میومد حسابی ، وقتی رسیدیم یکم کمک کردم و بعدش باباجون اومد آلوچه و لواشک و تمبر هندی و ترشیجات ویارونه خریده بود و توی ظرف چیدم و سلفون کشیدم و منتظر مهمونا بودیم که بخاطر بارون توی ترافیک مونده بودن ، از طرفی هم پسر خاله شوشو و خانمشم از مشهد اومده بودن که گفتیم اونارو هم حتما بیارید خلاصه ساعت 9 رسیدن بعد از پذیرایی و شام گفتیم خب حالا وقت سورپرایزه و شوشو از همه پرسید حدس بزنید نی نی مون چیه که بابام گفت پسره بابا شوشو هم گفت پسره مامان شوشو گفت دختره مامانمم گفت دختره خواهرام گفتن پسره شوهر خواهرام یکیشون گفت دختره اون یکی گفت پسره دوتا داداشامم گفتن پسره داداشای شوشوهم هر دو گفتن دختره خواهرزاده هامم هرچهار تا گفتن دختره پسر خاله شوشو هم گفت پسره خانمش گفت دختره خلاصصصصصصصصصصصصه شوشو بعد از کلی اذیت کردن گفت کیا گفتن دختره بعضیا دستشونو بردن بالا بعد شوشو گفت خب حالا یه کف مرتب برای خودتون بزنیدتشویق

همشون شاد شدن و فکر کردن دختره بعد شوشو گفت نه بچمون پسره و همه هوررررررررررا کشیدن و به همدیگه راجع به حدسشون توضیح میدادن و دلایلشونو میاوردن و بعد برگه سونورو که نشون دادیم دیگه همه خنده به لباشون نشست و ازینکه جوجوی ما پسره خوشحال شدن و مامانم زحمت کشیدن یه پاکت کادو بهمون دادن که یه لباس بارداری و یه نیم سکه بود ، شب خیلی خوبی بودو کلی خوش گذشت...............قلب

به به چه لواشکای خوشمزه ای............خوشمزه

پسندها (1)

نظرات (0)